راهنمای دانشجویان جدیدالورود

سلام! این مطلب به اعتقاد من میتونه یه استقبال خوب رو از بچه ها مکانیک و دیگران در پی داشته باشه ! و امیدوارم که همه ی دوستان همکاری کنن !

داشتم توی اینترنت در مورد دانشگاه استنفورد (دانشگاه روایاهام) تحقیق می کردم که به یه کتابچه ی خیلی جالب برخورد به اسم A Guide for New Graduate Student که توی اون برای دانشجویان جدید الورد خیلی چیزا توضیح داده شده بود که بتونن خیلی راحت تحصیلشون رو شروع کنن و از تجربیات دیگران استفاده کنن !

یه دفعه یه فکری تو ذهنم جرقه زد که چرا ما هم برای دانشگاه چمران یه همچین کاری نکنیم !؟ پیشنهاد من اینه که هر کدوم از ما تجربیات مختلفشو توی نظرات همین مطلب بنویسه تا اونو به شکل یه کتابچه ی اینترنتی تهیه کنیم و اگه کامل باشه حتی شاید در مراسم های معارفه توسط انجمن های علمی توزیع بشه ! در واقع پیشنهاد من اینه که ما با تهیه ی این کتاب یه فرهنگ رو جا بندازیم تا دانشجو های سال های بعد هم بیان و همین مجموعه رو کامل کنن ! قرار نیست خیلی جدی باشه ! بهتره توی این کتاب خاطراتمون رو بنویسم ! (خاطرات ترم بوقی بودن ) چیز هایی که نمی دونستیم و چه درد سرهایی بهمون داد ! هر خاطره یا نکته باید در یکی از بخش های کتابچه جای بگیره و میتونه با اسم کامل یا مستعار شما نوشته بشه که بعد از نوشتن خاطره اسم نویسنده رو هم می نویسیم !

فکرشو بکنید ! اگه موفق باشه میتونه یه دفترچه ی خاطرات همیشگی باشه که هر سال توسط دانشجوهای ترم اولی تهیه میشه و به درد سال بعدی ها میخوره !الان به ذهنم رسید که عکس های اتاق دانشجویی (مطلب حجت دادبود ) طرح روی جلدش باشه !!! خواهش میکنم که همکاری کنید :

بخش های کتابچه :

1-خوابگاه و سرویس ها

۲-اهواز و اماکن مورد نیازش   

۳-سیستم اداری  و فضای  دانشگاه

۴-مسائل  اقتصادی

۵-روابط با همکلاسی ها

۶- شیوه های درس خواندن و نمره گرفتن

۷- انتخاب واحد

۸- مباحث سیاسی

 

منتظر شما هستم !

 

 

نمرات واقعی استاتیک

چند روز پیش از این که از اهواز بریم یه شوخی با بچه ها کردیم و نمره های جعلی استاتیک رو تو خوابگاه منتشر کردیم . بعضی ها ذوق کردن ، بعضی ها حالشون گرفته شد و بعضی ها ... .

ولی الان یکی از دوستان نمره های واقعی استاتیک رو واسم فرستاده بود و تصمیم گرفتم بزنمش تو وبلاگ . کیفیتش کمه ولی شماره ها به ترتیب هستن و میشه پیداشون کنید .

نکته ی جالب این که نمره ی مجید عابدی رو قبلا خودمون ۱۹.۵ پیش بینی کردیم (تو نمرات جعلی) و خیلی خوشحال شد و بعدش که بهش گفتیم هم خیلی عصبانی نشد  و جالب تر این که خیلی از نمره ها تقریبا درست از آب در اومدن !   

نمره ها رو ازاینجادانلود کنید .

-------

لینک اصلاح شد . با تشکر از اطلاع رسانی دوستان

دست نوشته های یک دانشجو

سلام بچه ها خیلی دلم براتون تنگ شده امیدوارم شما شاد تر از من باشین متنی که میبینید آخرین صفحه دفترچه خاطراتم هست امیدوارم از خوندنش خسته نشید البته فکر نکنم اهوازیها حال و روز ما رو درک کنن.

 

ساعت شش بلیط دارم  لعنت به این شهر حتی این دم آخری هم با ما نمیسازه چنان خاکی تو هوا موج

 میزنه که هر چی میخوام همه رو رنگی ببینم نمیتونم.

 همه خاکسترین اتاق، دیوار، ماشینها، خیابون، آدما ، زمین، آسمون همه، شایدم از اثرات ترانه ای

 هست که دارم گوش میدم " هفته خاکستری اثر فرهاد " نمیدونم به هر حال هر چی هست فکر میکنم

 فرهاد این رو واسه حال و روز من خونده.

 دلم نمیاد ترکت کنم شهر لعنتی، لعنت به تو که ترک کردنت از تحمل سختیهات سختتره و این اولین

 باری نیست که نمیتونم از تو دل بکنم یادت میاد زمستون 87 از دانشگاه آزاد مرخصی گرفتم تا دوباره

 واسه کنکور بخونم یادت میاد زده بود به سرم ساعت 3 صبح بیرون از خونه نشسته بودم اونم کجا

 فرهنگ شهر که روزش امنیت نداره چه برسه به شبش و باز ترانه فرهاد بود که روحم رو قلقلک میداد و

 اشکهام رو درمیاورد ولی نمیدونم چرا نمیتونم خودم رو خالی کنم احساس میکنم اشکهام یخ زده ای

 کاش میتونستم یه کم گریه کنم.

الان تنها چیزی که داره حسابی اذیتم میکنه یاد بچه هاست چه خاطراتی با هم داشتیم. دلم هنوز با

 مهرداده که ربع ساعت پیش بدرقش کردم با فرهاده با ابی با علی با احسان، سالار، محسن، آرش،

 امین، امیر،جواد .... اوووه اینقدر از این اتاق 3 در 5 خاطره دارم که همه بچه ها یه طرف این اتاق داغون

 هم یه طرف  دلم نمیاد ترکش کنم چه روزهایی که 7 نفر تو همین اتاق سر میکردیم و چنان

 صمیمیتی بینمون موج میزد که احساس میکردم از خونه خودم هم راحتتره و الان... ساعت چهاره آفتاب

 داره چشمم رو میزنه جلو رو نگاه میکنم ساکم آماده به دیوار تکیه داده، پتو و تشکم هم جمع شده بغل

 ساک گذاشته و سمت راستم هنوز برگه های خلاصه معادلات دیفرانسیل به دیوار چسبونده شده،

 درشون نمیارم به قول شاعر گفتنی " باش تا صبح دولتت بدمد " ما که به زور پاس شدیم.

خوابگاه مجد طبقه سوم اتاق 303

شما از اون روز نحس چه خاطره ای دارین؟؟؟؟

 

 

صدای پای شب

بچه ها ایام پایان ترم نزدیکه. امیدوارم که حول نکرده باشید و اصلا استرس نداشته باشید. 

به هرحال من که الان تو خونه ی خودمون و به دور از موش ها زندگی خوشی دارم.

دیشب وقتی لب پنجره ی اتاقم نشستم و به آسمون خیره شدم یک هو احساس کردم سهراب سپهری ام و در آن واحد ابیات دل کشی رو سرودم . گفتم شما رو بی بهره نذارم.

اسمش رو گذاشتم صدای پای شب:

صدای پای کسی می اومد.

پنجره رو باز کردم.

شب سرک کشون اومد جلوی حیاطمون و نشست.

پشت سرش ماه با یه بغل ستاره سر رسید و حیاطمون رو چراغونی کرد.

گل محمدی تو باغچه بهم لبخند می زد و از شادی اشک تو چشماش حلقه زده بود.

پروانه رو شاخه های گل میخک تو باغچمون دنبال شال هفت رنگ مادر بزرگش می گشت.

بچه گربه ی ناز و پشمالو از روی دیوار حیاط پایین پرید و پای قاصدک نامه بر رو له کرد. اما قاصدک هنوز داشت راه می رفت.مثل همیشه آروم و بی سر و صدا.

از توی نگاه گنجشک خوش صدا که روی درخت کاج بلند قد جلوی خونمون آواز می خوند جرقه هایی مثل نور جوشکاری به چشمم می خورد و یک هو من رو به خودم می آورد.

آسمون صاف صاف بود درست مثل چادر مخملی و مشکی مادرم.

میون ستاره ها می شد بازی کهکشونا رو دید . فکر کنم گرگم به هوا بازی می کردن.

کبوتر با اون نگاه خیره و معصومانش ردپای ستاره ی سهیل رو دنبال می کرد و هی توی مسیرش شاد و سرخوش آواز می خوند.

آخ که نمی دونید چه کیفی داشت وقتی لب طاقچه جلوی پنجره ی بزرگ ایوون خونه می نشستم و دستم رو زیر چونم می ذاشتم و اون ته ته آسمون رو نگاه میکردم.

کاشکی شما هم اینجا پیش من بودید.


دادنامه ی هزار و ششم

امتحان استاتیک !!! امتحانی که ۱۰ نمره از نمره ی پایانی مهم ترین درس ما را رقم میزد ! همین چند دقیقه ی پیش پایان یافت و من پس از چرخی در دانشکده که بیشتر شبیه یک خلسه ی عارفانه بود به سایت آمدم تا در این لحظات داد بزنم و دادنامه ای بنویسم !

استاد شیشه : شمارش معکوس شروع شد . برگه هاتونو تحویل بدید و .....

همه که برگه ها رو دادن حرف های معمولی بعد از امتحانی  شروع شد . اگرچه کسی برای درست نوشتن سوال اول هیجان زده نشده بود ولی همین یک نمره ی بی درد سر روزنه ی امیدی برای ما باز کرده بود . بعضی ها هم روش حذف کردن درس رو می پرسیدن و بعضی ها توی سرشون می زدند و بغض کرده حرف میزند و بعضی ها می گفتند که از ده نمره شیش میگرند که همه پشت سرشون می گفتند هنوز گرمه نمی فهمه ! و از آنجا که من شخصی با احساسات لطیف و روحیاتی جالب هستم بی اختیار خنده ام گرفته بود ! البته خوشبختانه چیزی برای حسرت خوردن نداشتم ! من تلاشم را نکرده بودم ولی اگر تلاشم را هم می کردم فایده ای نداشت نمره ای که باید می گرفتم خواهم گرفت .

فقط این وسط نزدیک بود مغزم ترک بخوره ! یه سوال آسون یه دفعه یه سوال سخت ! چه خبره بابا !

 

وقتي مسئول آموزش مکانيک با کسي لج کنه

همونطور که همتون مطلعید قرار شد انجمن علمی دانشجویی مکانیک یه کارگاه آموزشی

وبلاگ و طراحی قالب برگزار کنه و برای این کار نیاز به یکی از سالنهای سمعی بصری

دانشکده داشت اما حالا میفهمم تعریفهای خوشایندی که از مسئول آموزش مکانیک (خانم

نادری) میکنن همچین هم بی راه نیست.

نامه انجمن علمي مکانيکمتن امضاها

ادامه نوشته

کارگاه آموزشي آشنايي با وبلاگ و طراحي قالب

سلام دوستان !

کارگاه آموزشي آشنايي با وبلاگ و طراحي قالب از طرف وبلاگ بچه هاي مکانيک برگذار ميشه ! از همه ي دانشجويان علاقه مند به اين موضوع دعوت مي کنيم که در اين کارگاه شرکت کنند .

زمان تشکیل کلاس روز یک شنبه ۱۲/۲/۸۹ و مکان برگزاری سالن سمعی بصری مکانیک واقع در طبقه سوم دانشکده مهندسی است.

مدرس اين کارگاه یکی از ترم بالايي هاي کامپيوتر هستند که در مورد html و طراحي وبلاگ اطلاعات مفيدي در اختيار دارند.

شرکت در اين جلسه رايگان و براي همه ي دانشجو ها آزاده ولي به دليل لزوم اطلاع ما از تعداد شرکت کننده ها و کسب اطلاعات ديگري در موردشون . شرکت کنندگان محترم بايد در روز هاي  شنبه(۴/۲/۸۹) الی چهارشنبه(۸/۲/۸۹) ساعت ۱۴-۱۲ به انجمن علمي دانشجویی مکانیک مراجعه و ثبت نام کنند .

به زودي اطلاعاتي در مورد مباحثي که قراره در جلسه ارايه بشه به اطلاع ميرسه .

با تشکر

مشاجره ي مرد ها با زن ها و بلعکس !

توی وبلاگ چند تا از بچه ها جوک نوشتن ولی من نمی خوام جوک بنویسم  فقط مي خوام يه واقعيت رو بگم که دختر ها واقعا خيلي درس مي خونن ! نشونه اش هم اينه که بعد از تموم شدن تعطيلات پاي حتي يه دختر هم به وبلاگ باز نشده !!

البته اميدوارم که اين مسئله مربوط باشه به درس خون بودنشون و يه وقت از کسي يا چيزي ناراحت و دلسرد نشده باشن !

اين هم عکس خاله سوسکه ( همه ي چيز هاي بد آقا هستن : آقا دزده ! آقا ديوه و... و چيز هاي خوب خانم: خورشيد خانم و...) حالا اين خاله سوسکه هم براي خانم ها :

---------

پیوست : تعجب آوره که به نظر میرسه دوستان از این مطلب من ناراحت شدند و از این بابت عذر خواهی می کنم ! ولی من که هم که گفتم ! امید وارم سکوت خانم ها دلیلش درس خون بودنشون باشه و نه ناراحتی از دست بچه های وبلاگ که گه گاه مطالبی در مورد دختر ها می نویسن و البته بقیه دوستان هم همیشه جنبه ی این مطالب رو داشتن ! واقعا تعجب آوره !

پیوست ۲: این زن ها هستند که خودشونو محکوم به سکوت کردن ! توی همین وبلاگ ! تردید دختر ها در نوشتن مطلب تقصیر مرد هاست ؟

چرا من ؟

آرتو اشی قهرمان افسانه ای تنیس ویمبلدون به خاطر خونِ آلوده ای که در جریان یک عمل جراحی در سال 1983 دریافت کرد، به بیماری ایدز مبتلا شد و در بستر مرگ افتاد. او از سراسر دنیا نامه هایی از طرفدارانش دریافت کرد.

یکی از طرفدارانش نوشته بود: چرا خدا تو را برای چنین بیماری انتخاب كرد؟

او در جواب گفت :

در دنیا، 50 میلیون کودک بازی تنیس را آغاز می کنند. 5 میلیون نفر یاد می گیرند که چگونه تنیس بازی کنند.500 هزار نفر تنیس را در سطح حرفه ای یاد می گیرند.50 هزار نفر پا به مسابقات می گذارند. 5 هزار نفر سرشناس می شوند. 50 نفر به مسابقات ویمبلدون راه پیدا می کنند، چهار نفر به نیمه نهایی می رسند و دو نفر به فینال ... و آن هنگام که جام قهرمانی را روی دستانم گرفته بودم، هرگز نگفتم خدایا چرا من؟

و امروز هم که از این بیماری رنج می کشم، نیز نمی گویم خدایا چرا من؟

منبع اینترنتی

لحظات به یاد موندنی

سلام چند روزی بیشتر به سال نو نمونده نمی­دونم شما چه حسی دارین

 ولی من این وقت­ها دوست دارم به سال قبل نگاه کنم و تمام خاطراتم رو

 مرور کنم، به چیزهایی که راحت از کنارشون رد شدم به اتفاقاتی که برام

 افتاده؛ سعی میکنم تمام زندگی سال پیشم رو با دید تازه­ای ببینم.

 سال پیش نیمه اول بهمن روزهای سختی برام بود نمی­دونم از کجا باید بگم

 از حرف­های منفی که پشت سر هم می­شنیدم که دانشگاه آزاد رو ول نکن

 بی­خودی خودت رو یه ترم عقب می­ندازی از تصمیمی که با اتکا به خودم

 گرفتم و به حرف هیچ کس دیگه­ای گوش ندادم؛ از روزی که فهمیدم رتبه

 کنکورم خوب شده؛ از بازگشت دوباره به اهواز و این بار در دانشگاه چمران از

 درگیری­هایی که با مسؤل خوابگاه داشتم؛ از اینکه همه اساتید و البته

 دانشجوها من رو با تاخیر نیم ساعتم توی کلاسهای صبح می­شناختن؛ از

 آقای صلواتی و لهجه شیرینش و البته چایی­های قندپهلوش؛ از راننده

 اتوبوسی که همه دانشجوها اون رو با اتوبوس استثناییش و آوازهایی که

 توی راه زمزمه می­کرد و البته با خشتی که همیشه روی پدال گازش بسته

 بود میشناسن؛ از دختری که ورودی 88 بود، همرشته­ایمون بود و البته

 همشهری من که توی 16 آذر به خاطر اینکه نظرش رو بلندتر از بقیه گفت

 مسؤلین شریف دانشگاه تصمیم به تعلیقش گرفتن؛ از گودالهای دانشگاه و

 کفش­های خاکی دانشجوها (که بالاخره با پیگیری­های مستمر دانشجوها،

 به مناسبت شروع کلاس­های آموزشی طرح صالحین آسفالت شد. همینجا

 از مسؤلین دانشگاه به خاطر توجهی که به رفاه حال دانشجوها داشتن

 تشکر میکنم  )؛ از اول نادری و چتر سیاه کهنه­ای که همیشه بالای یه صندلی

 چرخدار می­دیدم و صدای دعایی پیرمردی که زیر چتر نشسته بود که توی

 همهمه راننده­های تاکسی حس خوبی به آدم می­داد(و هیچ وقت نشد 

بهش توجه کنم)؛ از پیرمردی که رخت خوابش رو هر شب تو پیاده رو

روبه­رو خوابگاه پهن می­کرد، دلم همیشه براش می­سوخت تا اینکه یه

 روز اون رو ساعت 4 صبح در حال ورزش دیدم و چهره­اش رو که توش

 آزادی، رهایی و نشاط  موج میزد و اون لحظه بود که دلم بیشتر به حال

 خودم سوخت­؛ نمی­دونم واقعا نمی­دونم از کجا باید بگم؛ نظر شما چیه؟

شما چه لحظه هایی رو به خاطر دارین؟ حتما نظر بدید.

 

نوروز و  ماجرا های تعطیلات

زکوي يار مي آيد نسيم باد نوروزي
از اين باد ار مدد خواهي، چراغ دل بر افروزي 

با سلام ! این روز ها عید برای همه ی ما مفهوم خاصی داره ! من که شخصا همیشه بیشتر از این که به تعطیلات نوروز فکر کرده باشم  به مفهومش و این که یه سال جدید داره شروع میشه علاقه داشتم ولی امسال  آب و هوای اهواز و درد دوری از وطن و خستگی از خوابگاه و درد سر هاش چنان بلایی بر سرم آوارده که برای اولین بار در عمرم تریپ بچه مثبت در آواردن رو کنار گذاشتم ! تازه وقتی رفته بودم بلیط بگیرم  . به سرم زده بود که برا چهارشنبه بگیرم کلاس استاد شیشه ساز رو هم دو دره کنم . با این احوالات خدا به خیر کنه عاقبت ما رو ...!!! استاد ها هم بر خلاف تصور عموم خودشون به کم و بیش پایه ی تعطیلی بودند و  اگه فردا استاد شیشه ساز هم بله رو بگه جا داره ما هم  مثل این آقای هخامنشی یه سینی رو سرمون بذاریم و با حرکت موزون دانش و دانشکده و دانشگاه و آب و هوای اهواز ( البته بعضی معتقدند که خاک و هوا درست تره ) رو برای بیست و خورده ای روز فراموش کنیم . هرچند برای تبریک روز عید زوده ولی به همتون نوروز باستان رو تبریک میگم.

---------------------------------------------------

پیوست: از آقای بوف کور به خاطر خوندن دقیق مطالب و تذکرات به جا تشکر می کنم .

ترم اولی بودن هم گذشت!

انگار یه لحظه پیش بود ، توی آمفی تئاتر مهندسی بودیم و اساتید راهنما داشتن برامون توضیح میدادن که چه درسایی داریم و نمی دونم سیالاتی ها چکار می کنن جامداتی ها چه کار بعدش هم فیلم هایی در مورد سگ بزرگ و شاتل نشونمون دادن که واقعا جالب بودن . هر چند دقیقه یه بار هم تاکید می کردن که بین سیالات و جامدات هیچ کدوم بهتر نیستن . بعدش هم رفتیم بالای سن و خودمونو معرفی کردیم . بعضی ها بقیه رو خندوندن ، بعضی ها به بقیه خندیدن و خلاصه جلسه ی معارفه هم گذشت .

یه ترم گذشت و ما دیگه ترم اولی نیستیم ، با اون شرایط سخت!! انتخاب واحد کردیم با اون وضعیت عجیب !! امتحان ها رو دادیم و کلی اتفاقات جالب دیگه رو تجربه کردیم .خیلی هامون برای اولین بار در عمرشون افتادن و خیلی ها برای اولین بار کمتر از ۱۷ شدن ! 

اگرچه از این به بعد ترم اولی نیستیم ولی هنوز سال اولی بودن رو داریم تجربه می کنیم . اگه بخوام کمی پیرمردونه حرف بزنم باید بگم  باید مواظب باشیم که چهار سال دیگه همینجوری به بطالت نگذره ! من که خودم شخصا یه ترم وقت تلف کردم شما رو نمی دونم! موقع امتحان ها همه ی تلاشم نیافتادن بود ! یاد همون ربات چهار پا افتادم که توی جلسه ی معارفه روی یخ سر می خورد و زور میزد سر پا بمونه !